[اُ] (ص) (معرب آن نیز استاد و استاذ) اوستاد. اُستا. اوستا (مخفف اوستاد)(1). ماهر. بامهارت. صاحب مهارت. حاذق. (دهار) (ربنجنی) :

[اِ] (فعل) این فعل در زبان پهلوی مورد استعمال داشته است و در فارسی نادر آمده است: [ ابومسلم ] به حلوان شد، باز خلعتها آوردند، بنهروان شد و سپاهها رسیدن استاد به استقبال وی، تا بر نیکوتر هیأتی و کرامت و عزی ببغداد اندر شد. (تاریخ سیستان ص 138). یعنی رسیدن گرفت. (ایضاً همان صفحه ح 3).

[اِ] (فرانسوی، اِ)(1) (از یونانی ستادین(2)) نزد یونانیان مقیاس طول به اندازهء 600 گام یونانی. استاد یونانی معادل 185 گز (متر) بود. (ایران باستان ص 593 و 843).

[اُ] (اِخ) یکی از نامداران ایران به زمان خسرو پرویز.

[اُ] (اِخ) لقب ابوالبرکات، طبیب، صاحب کتاب معتبر، و چون در طب استاد گویند مراد او باشد.

[اُ] (اِخ)(1) ادرین وان. نقاش به اسلوب و شیوهء هلندی، مولد وی لوبِک بسال 1610 م. و وفات در آمستردام بسال 1685. وی در پرداختن صحنه های زندگانی داخلی استاد بود و چند پردهء نقاشی او در موزه های لوور و آمستردام و لاهه و برلن و غیره مضبوط است. || برادر نقاش فوق موسوم به اسحاق وان استاد(2) نیز بسبک هلندی نقاشی میکرد. مولد وی نیز لوبک بسال 1621 و وفات در آمستردام بسال 1657 م. او نیز به نقاشی صحنه های داخلی و صحنه های عمومی و غیره پرداخته است. پرده های نقاشی او در موزه های آمستردام و بروکسل و وین و مادرید و لوور مضبوط است.

( اُ ) [ په. ] (اِ. ص.) = اوستاد. اوستا. استا: ۱- آموزنده، معلم، آموزگار. ۲- مدرس دانشگاه‌ها. ۳- حاذق، ماهر، سررشته دار در کاری، چیره دست. ؛~ علم کردن دزدیدن خیاط‌ها از سر پارچه. ؛ ~چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند. ۴- خط یا نقطه یا سطحی که آن را مأخذ کار قرار دهند، الگو، دلیل. ۵- مقیاس فلزات قیمتی که ملاک مسکوکات محسوب می‌شود. ۶- عنوانی بود برای برخی درجه داران در سپاه ینی چری عثمانی.

(اسم، صفت) [پهلوی: ōstāt] ‹اوستاد› [ostād] ۱. کسی که علم یا هنری را به دیگران تعلیم می‌دهد؛ آموزگار؛ آموزنده. ۲. دانا و توانا در علم یا هنری. ۳. معلم عالی‌رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار. ۴. سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی. ۵. رئیس در برخی از بازی‌های کودکان. ⟨ استادِسرا: [قدیمی] از مناصب عهد خلفای عباسی که مٲمور رسیدگی و پرداخت مخارج روزانۀ دربار، مطبخ، اسطبل، و وظایف و جیرۀ حواشی بوده؛ متصدی دخل‌و‌خرج سرای. ⟨ استادِدار: [قدیمی] = استادِسرا

آموزگار، مدرس، مربی، معلم، هیربد، خبره، زبردست، کاردان، ماهر، متبحر