[اَ] (پیشوند) همزهء مفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده، چون: ابرنایو؛ نابرنا، نابالغ. اَمهرکَ؛ بی مرگ. (اوستائی). اکرانه؛ بی کنار، بی کرانه، نامتناهی. و این حرف برای چنین معنی در کلمهء اَسغدَه، به معنی ناسوخته، یا نیم سوز و نیز در کلمهء اپیشه، به معنی بیکار و عاطل در زبان فارسی فعلی مانده است :
[اَ] (ع حرف) همزهء مفتوحه در عربی ادات استفهام و در تداول ما تنها در کلمهء الست مستعمل است مقتبس از آیهء: و اِذ اَخذَ ربُکَ مِن بَنی آدَم مِن ظُهورِهم ذُرّیتهم وَ اَشهدَهُم علی اَنفسهم اَلستُ بربکُم قالوا بلی شَهِدنا اَن تَقولوا یومَ القیمه انّا کنا عن هذا غافلین. (قرآن 7/172) :
[اِ] (حرف) همزهء مکسوره در بعض کلمات گاهی افزوده و گاه حذف شود، معروفتر وقت را اصلی و غیرمعروف را مخفف یا مثقل توان گفت:
[اُ] (حرف) همزهء مضمومه. در کلمات ذیل گاه همزهء مضمومه حذف شود:
[ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده
(حرف ندا) [ā] در آخر کلمات میآید و بر ندا دلالت میکند: خدایا، شاها، ملکا، جهاندارا.
(پسوند) [ā] ۱. در آخر کلمات میآید و کثرت و تعجب را نشان میدهد: شگفتا، خوشا، بسا. ۲. در آخر بن مضارع میآید و معنای فاعلی را میرساند: دانا، گویا، شنوا.
(میانوند) [ā] ۱. در میان برخی کلمات میآید و اسم، صفت، یا قید میسازد: کمابیش، تکاپو، رستاخیز، دوشادوش، لبالب. ۲. در میان برخی کلمات میآید و بر معنی دلالت نمیکند: شماردن، راهگذار. ۳. در آخر یا ماقبل آخر فعل مضارع میآید و معنای دعا دارد: بماناد، بماندا، بخواندا، بمیراد، مَرساد.
اَلِف، اولین حرف در همه زبانها از جمله الفبای فارسی، الفبای عربی، الفبای عبری، الفبای شغنانی و سایر ابجدهای استفادهشده توسط زبانهای سامی است. این حرف در زبان فارسی، آغازگر بسیاری از اسم هاست.