شیار ، شکاف ، برهه

چاک

شیار

سوراخ

کام

شکاف

شکاف

چاک

در شکاف يا سوراخ ( پول وغيره ) انداختن ، چفت کردن . انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال آن تعبيه شده ، سوراخ کردن ، چاک ،کلون در ، چفت در ،تخته باريک ، سوراخ جاي کليد ، چاک ، شکاف يا سوراخي که برايچاک، شکاف کوچک .

کلون در. چفت در. تخته باريک.سورا  جاي کليد. چاک .شکاف يا سوراخي که براي انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبيه شده.سورا  کردن.چاک.درشکاف يا سورا  پول وغيره انداختن.چفت کردن

چاک دادن ،شيار دراوردن ،رنده کردن چاک ،شيار،شکاف در خط حمله ،مجراى عبور روغن ،مجرا،کلون در،چفت در،تخته باريک ،سوراخ جاى کليد،چاک ،شکاف يا سوراخى که براى انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبيه شده ،سوراخ کردن ،شکاف کوچک ،در شکاف يا سوراخ( پول وغيره )انداختن ،چفت کردنعلوم مهندسى : سوراخ طويلکامپيوتر : سوراخمعمارى : شيارورزش : منطقه جلو دروازه براى حمله مناسبعلوم نظامى : روزنه شيار

فرهنگ لغات عمومي
سوراخ باریک،شکاف،چاک،سوراخ پول اندازی،جای کلید
فرهنگ لغات رايانه
[شیار] نگاه کنید به ‎. expansion slot
فرهنگ لغات الکترونيک
شیار
فرهنگ لغات عمران و معماري
شکاف
فرهنگ لغات مکانيک
شیار زدن
فرهنگ لغات مهندسي صنايع
شکاف، روزنه، چاک، چاک دادن، سوراخ، شکاف دادن، شیار
فرهنگ لغات مهندسي متالورژي
شکاف
فرهنگ لغات تربيت بدني
شکاف در خط حمله منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب

عمومی :
altitude slot
منطقه کور در میدان دید رادار جانبی
علوم پایه:
aperture slot (optics)
شکاف روزنه (اپتیک)
عمومی :
armature slot
شیار آرمیچر
برق قدرت و مخابرات:
armature slot
شیار آرمیچر
برق قدرت و مخابرات:
bottom of the slot
کف شیار
برق قدرت و مخابرات:
channel time – slot
موقعیت زمانی کانال

a position in a grammatical linguistic construction in which a variety of alternative units are interchangeable(n)

Synonyms: slot

Hypernyms: position spatial relation

Examples: he developed a version of slot grammar

assign a time slot(v)

Synonyms: slot

Hypernyms: schedule

Examples: slot a television program

a small slit (as for inserting a coin or depositing mail)(n)

Synonyms: slot

Hyponyms: coin slot mail slot

Hypernyms: slit

Examples: he put a quarter in the slot

a time assigned on a schedule or agenda(n)

Synonyms: slot time slot

Hypernyms: interval time interval

Examples: the TV program has a new time slot an aircraft landing slot

a position in a hierarchy or organization(n)

Synonyms: slot

Hypernyms: position status

Examples: Bob Dylan occupied the top slot for several weeks she beat some tough competition for the number one slot

the trail of an animal (especially a deer)(n)

Synonyms: slot

Hypernyms: trail

Examples: he followed the deer's slot over the soft turf to the edge of the trees

(computer) a socket in a microcomputer that will accept a plug-in circuit board(n)

Synonyms: expansion slot slot

Hypernyms: receptacle

Examples: the PC had three slots for additional memory

a slot machine that is used for gambling(n)

Synonyms: one-armed bandit slot

Hyponyms: fruit machine

Hypernyms: coin machine slot machine

Examples: they spend hours and hours just playing the slots