مستنطق
مستنطق، بازپرس، تحقيق کننده، پرسش کننده، بازجوئي کننده .
مستنطق.بازپرس.تحقيق کننده.پرسش کننده.بازجويي کننده
قاضى تحقيق ،مستنطق ،بازپرس ،تحقيق کننده ،پرسش کننده ،بازجويى کنندهقانون ـ فقه : مستنطقعلوم نظامى : بازجويى کننده
a questioner who is excessively harsh(n)
Synonyms: inquisitor
interrogator
Hypernyms: asker
enquirer
inquirer
querier
questioner