[اَ دَ] (ع اِ) (معرب از فارسی)(1)فرهنگ. (مهذب الاسماء). پرهیخت. دانش. (غیاث اللغات). ج، آداب :

[اَ دَب ب] (ع ص) مرد بسیارموی. || مردی که موی اولین و کوچک بر تن وی برآمده باشد. (منتهی الارب). || شتر بسیارموی. مؤنث: دَبّاء.

[اَ دَب ب] (ع ن تف) نعت تفضیلی از دبّ و دبیب. نرم رونده تر.

(اَ دَ) [ ع. ] (اِ.) ۱- فرهنگ، دانش. ۲- هنر. ۳- معاشرت، روش پسندیده. ۴- شرم، حرمت.

(اسم) [عربی، جمع: آداب] [adab] ۱. رفتار پسندیده مطابق با هنجارهای جامعه؛ خوی خوش. ۲. روش مناسب هر کار. ۳. (اسم مصدر) تنبیه؛ مجازات. ۴. فرهنگ؛ فضل و معرفت. ۵. = ادبیات ۶. (اسم مصدر) تربیت کردن. ۷. [قدیمی] علمی که با تسلط بر آن شخص می‌تواند سخن درست و نادرست و خوب و بد را تشخیص دهد. قدما آن را شامل علوم صرف، نحو، لغت، اشتقاق، معانی، بیان، بدیع، عروض، و قافیه و بهره یافتن از هر علمی به‌قدر حاجت دانسته‌اند. ⟨ ادب کردن: (مصدر متعدی) ۱. [عامیانه] تنبیه کردن. ۲. [قدیمی] تربیت‌ کردن.

تادیب، تنبیه، ادبیات، فرهنگ

[پسر] دانش ، فضل ، معرفت ، هنر ، حسن معاشرت ، آزرم ، حرمت ، پاس

ادبيات , ادب وهنر , مطبوعات , نوشتجات

ادب به اخلاق و رفتار پسندیده و مطابق با هنجار گفته می‌شود. ادب همچنین به مجموعه دانستنی‌هایی گفته می‌شود که انسان را از خطا و لغزش بازمی‌دارند. ادب جمعی از علومی است که با استفاده از عقل و تفکر انسان را در برخوردها مصون از ناهنجاری‌ها نگاه می‌دارد و موجب عزت او می‌شود. رابطۀ عقل و ادب تنگاتنگ و مستقیم است و می توان گفت ادب به یک معنا ثمره و نتیجۀ عقل است.