حل شده

ماده محلول، ماده ای که جهت ایجاد محلول در حلال حل می شود

حل شده

(م.م.) شل ، صحافي نشده ، بهم نپيوسته ، جسم حل شده ، موجود در محلول .

م .م. شل.صحافي نشده.بهم نپيوسته.جسم حل شده .موجود در محلول

(م.م ).شل ،صحافى نشده ،بهم نپيوسته ،جسم حل شده ،موجود در محلولشيمى : حل شده

فرهنگ لغات عمومي
حل شده
فرهنگ لغات مهندسي شيمي
حل شده
فرهنگ لغات دامپزشکي
ماده یا جسم حل شده
فرهنگ لغات پزشکي
ماده محلول، ماده ای که جهت ایجاد محلول در حلال حل میشود.
فرهنگ لغات مهندسي متالورژي
حل شده
فرهنگ لغات مهندسي کشاورزي
حل شده
فرهنگ لغات علوم پايه
ماده حل‌شدنی

دامپزشکی :
solute potential
توان بالقوۀ ماده حل شده

the dissolved matter in a solution; the component of a solution that changes its state(n)

Synonyms: solute

Hypernyms: matter

واژه های نزدیک