لجن چسب ناک

دوغاب

لجن وگل ، لعاب ، چيز چسبناک ، لجن مال کردن ، خزيدن .

لجن وگل . لعاب . چيز چسبناک . لجن مال کردن . خزيدن

لجن وگل ،لعاب ،چيز چسبناک ،لجن مال کردن ،خزيدنعلوم مهندسى : گلمعمارى : دوغاب

فرهنگ لغات عمومي
لجن،گل،لعاب (درحلزون ومانندان)،لجن مال کردن
فرهنگ لغات عمران و معماري
دوغاب
فرهنگ لغات مکانيک
لجن
فرهنگ لغات دامپزشکي
لزج، چسبناک
فرهنگ لغات مهندسي متالورژي
لجن

برق قدرت و مخابرات:
anode slime
لجن آند
متالورژی:
anode slime
لجن آندی
کشاورزی:
black slime disease
بیماری صمغ سیاه
زیست شناسی:
cellular slime moulds
قارچ های مخاطی یاخته ای
زیست شناسی:
cellular slime moulds
قارچ های مخاطی یاخته ای

any thick, viscous matter(n)

Synonyms: goo gook goop guck gunk muck ooze slime sludge

Hyponyms: sapropel

Hypernyms: matter

cover or stain with slime(v)

Synonyms: slime

Hypernyms: begrime bemire colly dirty grime soil

Examples: The snake slimed his victim

Slime or slimy may refer to: