شکفتن

فروپاشیدن

شکفتن

فروکشي ، تخفيف ، کاهش ، فرونشستن ، معتدل شدن ، کاهش يافتن ، آبديده کردن .

فرونشاندن ،کشتن ،فروکشى ،تخفيف ،فرونشستن ،معتدل شدن ،کاهش يافتن ،ابديده کردنعلوم مهندسى : ابديده کردن اهک

فرهنگ لغات عمومي
فرو نشاندن،کشتن،اب زدن (به)،اب دیده کردن
فرهنگ لغات عمران و معماري
شکفتن
فرهنگ لغات مکانيک
فرونشاندن

عمومی :
to slake one's thirst
فرونشاندن تشنگی

satisfy (thirst)(v)

Synonyms: allay assuage quench slake

Hypernyms: fill fulfil fulfill meet satisfy

Examples: The cold water quenched his thirst

make less active or intense(v)

Synonyms: abate slack slake

Hypernyms: decrease lessen minify

cause to heat and crumble by treatment with water(v)

Synonyms: slack slake

Hyponyms: air-slake

Hypernyms: hydrate

Examples: slack lime

واژه های نزدیک