میانی

ماده واسط

صحنه‌ واسطه‌

مرحله‌ مياني‌

نسخه‌ واسطه‌

میانی

متوسط

میانجیگری ، واسطه شدن

میانی

 میانی

ميانه ، متوسط ، درميان آينده ، مداخله کننده ، در ميان واقع شونده ،واسطه،ميانجي.مياني واسته متوسط.

ميانه.متوسط. درميان اينده.مداخله کننده.در ميان واقع شونده.واسطه.ميانجي

عضو ميانى ،ميانه ،متوسط،درميان اينده ،مداخله کننده ،در ميان واقع شونده ،واسطه ،ميانجىعلوم مهندسى : طبقه ميانىروانشناسى : ميانين

فرهنگ لغات عمومي
میانه،متوسط،در میان اینده،واسطه،میانجی
فرهنگ لغات رايانه
میانی
فرهنگ لغات الکترونيک
میانی
فرهنگ لغات مکانيک
واسطه
فرهنگ لغات مهندسي صنايع
میانی، واسطه، متوسط، میانه، وسط، بینابینی
فرهنگ لغات مديريت
میانجیگری کردن
فرهنگ لغات حقوق و فقه
میانجیگری کردن
فرهنگ لغات دامپزشکي
ریزآسیاب شده
فرهنگ لغات پزشکي
واسطه؛ مداخله‌کننده؛ دارای شباهت نسبی به هر یک از دو انتها یا حد
فرهنگ لغات روانشناسي
میانین
فرهنگ لغات فلسفه
حد واسط ، میانگین ، بینابین ، بینابینی
فرهنگ لغات مهندسي متالورژي
حدواسط
فرهنگ لغات تربيت بدني
میان مدت، میانه، متوسط

تربیت بدنی:
associative of intermediate phase
مرحله تداعی یا میانی
برق قدرت و مخابرات:
band – pass intermediate frequency transformer
مبدّل فرکانس میانی پهناگذر
برق قدرت و مخابرات:
common – emitter intermediate frequency stages
طبقات فرکانس میانی امیتر مشترک

a substance formed during a chemical process before the desired product is obtained(n)

Synonyms: intermediate

Hypernyms: chemical chemical substance

act between parties with a view to reconciling differences(v)

Synonyms: arbitrate intercede intermediate liaise mediate

Hypernyms: negociate negotiate talk terms

Examples: He interceded in the family dispute He mediated a settlement

lying between two extremes in time or space or state(a)

Synonyms: intermediate

Examples: going from sitting to standing without intermediate pushes with the hands intermediate stages in a process intermediate stops on the route an intermediate range plane

Antonyms: terminal

Similar: antepenultimate gray grey halfway in-between junior mediate middle next-to-last penultimate second-year sophomore subterminal third-year

around the middle of a scale of evaluation(a)

Synonyms: average intermediate medium

Examples: an orange of average size intermediate capacity medium bombers

Similar: moderate