از کار افتاده ،متوقف ،ثابتعلوم نظامى : مسقر شده داير شده
فرهنگ لغات عمومي کار گذاشتن،سوار کردن،جا دادن،نصب کردن،گماشتن،منصوب نمودنبرق قدرت و مخابرات: installed capacityتوان نصب شده