شالوده

پاشنه

کفشک

پی

کفسازی

کرسی چینی

پی سطحی

جمع عمودي

شالوده

پايه‌ستون ، جاي پا ، موقعيت ،وضع .

پايه ستون . جاي پا . موقعيت . وضع

شالوده ،بار پى ،پايه ستون ،جاى پا،موقعيت ،وضععمران : قسمتى از پى ساختمان که بارها را مستقيما `به خاک منتقل ميکندمعمارى : پاى بست

فرهنگ لغات عمومي
جا پا،قدمگاه،مناسبات،ورودیه،دخول،جمع،زمینه
فرهنگ لغات عمران و معماري
پی سطحی
فرهنگ لغات اقتصاد و بانکداري
جمع ستون حساب
فرهنگ لغات حقوق و فقه
وضعیت
فرهنگ لغات علوم سياسي
وضع
فرهنگ لغات حسابداري
جمع ستون حساب

مهندسی کامپیوتر:
automatic footing
پاصفحه زنی خودکار
مهندسی عمران و معماری:
brick footing
کرسی چینی
مهندسی عمران و معماری:
circular footing
پی‌دایره‌ای
عمومی :
combined footing
شالوده مرکب
مهندسی عمران و معماری:
combined footing
پی مرکب
مهندسی عمران و معماری:
concrete footing
پای بست بتنی

status with respect to the relations between people or groups(n)

Synonyms: footing terms

Hypernyms: position status

Examples: on good terms with her in-laws on a friendly footing

a relation that provides the foundation for something(n)

Synonyms: basis footing ground

Hyponyms: common ground

Hypernyms: foundation

Examples: they were on a friendly footing he worked on an interim basis

a place providing support for the foot in standing or climbing(n)

Synonyms: foothold footing

Hyponyms: toehold

Hypernyms: support