[اَ پِ / اِ پِ] (اِ)(1) علفی است که بترکی یونجه خوانند و معرّب آن فصفصه است و تخم آنرا بذرالرطبه گویند. (برهان). اسفست. سپست. (جهانگیری). قَضْب. قضبه. قَت. یُنجه: ذُرق؛ گیاهی است که آن را حندقوق گویند و بفارسی اسپست دشتی است. خلیط؛ گل و لای آمیخته به کاه یا به اسپست. اذراق؛ اسپست رویانیدن زمین. قُصاره؛ آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن، قِصْری و قُصْری و قَصَر و قَصَره بهمین معنی. مَقْضَبَه؛ اسپست زار. (منتهی الارب).