[اِ تِ] (ع مص) خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب). خوار کردن. (تاج المصادر بیهقی). خوار و ناچیز شمردن. اِکاره. اذلال. (زوزنی). خاضع کردن. خوار گرفتن کسی را : و چون همت پادشاهانهء او بر استذلال صعاب باغیان و استلانت رقاب یاغیان مصروف بود... (جهانگشای جوینی). || نرم گردانیدن. (منتهی الارب). رام کردن.