[اَ] (اِ) مخفّف استر. (رشیدی) (مؤید الفضلاء). مخفف استر باشد که از دواب مشهوره است. گویند از جمله متصرفات فرعون است. (برهان) (جهانگیری). || استخوان آدمی و سایر حیوانات. (برهان). و آن مأخوذ است از پهلوی بمعنی تن یا بدن، استخوان. در اوستا است(1)، در سانسکریت اشتی(2). || تخم و دانهء میوه ها. (برهان). هسته.

[اَ / ـَسْ] (فعل) ـَست(1). صورتی از کلمهء هست. هست. (مؤید الفضلاء). و آن مفرد مغایب (سوم شخص مفرد) است از مصدر استن و بدین وجه صرف میشود: استم. استی. است. استیم. استید. استند. و گاهی بتخفیف چنین آرند: ام. ای. است. ایم. اید. اند.

[اَ / ـَسْ] (پسوند) ـَست. مزید مؤخر نام بعض امکنه، چون: مَرّست. مروَست.

[اِ] (ع اِ) کون. دُبُر. بُن. (ربنجنی). نشیمن. حلقهء دبر. تهیگاه. نشستنگاه. نشست جای. رَمادَه. رَماعه. عجز. کفل. (برهان قاطع). سرین. (رشیدی). مقعد. ام سوید. ام سویدا. (المرصع). محسّه. ستَه. محشه. حماء. خواره. (منتهی الارب). قراعه. ام الطنیخه. ام تسعین. ام الخبیص. ام جعر. ام خنور. امّخوار. امّخوران. امّدرز. امّوفر. امّسکین. ام عامر. (المرصع) (منتهی الارب). ام عزمه. ام عزامه. ام عزیمه. ام عفان. (المرصع). ج، اَستاء، آسات. (ربنجنی) :

[اِ] (اِمص) مخفف ایست. توقف :

[اُ] (اِ) سرین و کفل مردم و اسب. (برهان). و ظاهراً با اِست بکسر همزه خلط شده است.

[اُ] (اِ) مؤلفین برهان و جهانگیری و آنندراج بمعنی افکندن و انداختن یاد کرده اند و این معنی را ازین بیت استخراج کرده اند :

[اُ سِ] (اِخ)(1) نام دسته ای از ساکنین قفقاز که در دو ناحیه سکونت دارند: استی شمال، در روسیهء شوروی، سکنهء آن 152000 تن کرسی آن ارجنی کیدز (ولادی قفقاز)(2) و استی جنوب، در ترانسکوکازی (قفقازیهء جنوبی)، سکنهء آن 88000 تن و کرسی آن تسخین ولی(3) است. مردم مزبور از اعقاب آلان ها هستند که آس نیز نامیده میشوند. رجوع به آس در همین لغت نامه شود. آلان ها را سابقاً بعض نویسندگان از نژاد سکائی میدانستند چنانکه راولین سن در کتاب خود (ششمین دولت مشرق ص291) گوید که آلان ها سابقاً در نزدیکی رود تاناایس(4) (دُن کنونی) و دریاچهء پالس مئوتید(5) (دریای آزُف) مسکن داشتند و از سکاها بوده اند، ولی اکنون مسلم است که نویسندهء مذکور اشتباه کرده و آلان ها از نژاد سکائی نبودند و باید آنان را از آریائیان ایرانی دانست. علاوه بر تحقیقات علمی که این نظر را میرساند خود اُوستهای کنونی هم نظر مذکور را تأیید میکنند، زیرا اگر از یک قسمت اُسِت بپرسند که آنان کیستند جواب میدهند «ایرونی». (ایران باستان تألیف پیرنیا صص 2457 - 2458). و رجوع به آس و آسیان در همین لغت نامه شود.

[اَ / اُ] (اِخ) (مخفف اوستا) تفسیر کتاب دینی زردشتیان و در فرهنگها بغلط آنرا کتاب زند و پازند نوشته اند :

[اِ] (اِخ)(1) (خاندان...) خانوادهء سلطنتی مشهور ایتالیا، که دیری در فِرّار، مُدِن و رِگژیو حکومت داشت و از آریُست و تاس حمایت میکرد.