[اِ تِ] (ع مص) آراسته شدن. زینت گرفتن. (منتهی الارب). || احتفال ماء؛ گرد آمدن آب. || احتفال وادی به سیل؛ بسیار پر شدن آن. || احتفال قوم؛ گرد آمدن آنان. (منتهی الارب). انجمن شدن. حفل. (زوزنی). گرد آمدن مردمی بسیار در مجلسی. بزم کردن. || احتفال فرس؛ خود را مانده نمودن اسب بر سوار و هنوز قوهء دویدن داشتن او. || احتفال طریق؛ پیدا و هویدا شدن راه. || مبالغه. (منتهی الارب). || وضوح. || نیک قیام کردن بکارها. (منتهی الارب). حسن قیام به امور. || باک داشتن.

واژه های نزدیک