[اِ] (ع مص) اجمال شحم؛ گداختن پیه را. بگداختن چربش. (منتهی الارب). || اجمال در طلب؛ آهستگی کردن در طلب و افراط نکردن. (منتهی الارب). || اجمال شی ء؛ گرد آوردن آن بعد از پراکندگی. (منتهی الارب) (تاج المصادر). || اجمال حساب؛ جمله کردن آن. (منتهی الارب). || اجمال کار؛ نیکو کردن صنیعه. نیکو کردن کار و بسیار کردن آن. (منتهی الارب). || بسیارشتر شدن مرد. (منتهی الارب). بسیارشتر شدن. (تاج المصادر). || خوبی کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر). || اجمال بدو معنی است: 1 - معرفت و شناختن که امور چندی را محتمل و شامل شود. 2 - سخن بطرز مبهم ادا کردن. (تعریفات). || ضد تفصیل.

[اَ] (ع اِ) جِ جمل. شتران نر : بر پشت افیال و اجمال به سرندیب برد. (ترجمهء تاریخ یمینی).