[اَ] (اِ) اسب. رجوع به اسب شود. || یکی از مهره های شطرنج. (برهان) (مؤید الفضلاء).
[اَ / ـَسْ] (پسوند) اسف. اسپا. مزید مؤخری است در اسماء اشخاص چون: گشتاسب. جاماسپ. لهراسپ. ارجسپ و ارجاسپ و گرشاسپ. گرشاسف (فردوسی). بیوراسپ. طهماسپ. گشسپ. بانوگشسپ. آذرگشسپ. همدان گشسپ (فردوسی). برجاسپ. اخواسپ (فردوسی). زراسپ (فردوسی). شیداسپ (فردوسی). نونداسپ (فردوسی). نرداگشسپ. جمشاسپ. (برهان). || مزید مؤخر در امکنه: کرسف (قریه ای به زنجان). پراسپ (پرسب). فراسپ (فرسپ).(1) ولسپ. هزاراسپ. صراه جاماسپ. و رجوع به کلمهء آک در این لغت نامه و اعلام امکنهء مختوم به اسپ و اسپا شود.
[اِ] (از ع، اِ) موی زهار و موی دبر. (برهان). گمان میکنم این صورت مصحف خوانی از اِسْب عربی باشد.
( اَ ) (اِ.) ۱- اسب، فرس. ۲- یکی از مهرههای شطرنج. ؛~ و فرزین نهادن مات کردن، مغلوب کردن (در شطرنج). ۳- جزو دوم بسیاری از نامهای کهن ایرانی: گشتاسپ، لهراسپ، جاماسپ و غیره.
(اسم) [پهلوی: asp] (زیستشناسی) [قدیمی] [asp] = اسب
اَسب، اسپ یا باره, یکی از دو زیرگونههای اسب وحشی است. این جانور پستاندار و تکسُم است و به تیره اسبان تعلق دارد. فرگشت اسب از ۴۵ تا ۵۵ میلیون سال پیش به این سو آغاز شده است، گذشتهٔ اسبهای بزرگ و تکسم امروزی به جانورانی کوچکجثه و چندسم بازمیگردد. نزدیک به ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد انسان تلاش کرد تا اسب را اهلی کند. گمان بر این است که تا سال ۳۰۰۰ پیش از میلاد اسبهای اهلی در جاهای گوناگونی از زمین حضور داشتند. اسبهای زیرگونهٔ caballus اهلی شدهاند، اگرچه بسیاری از آنها در طبیعت آزاد زندگی میکنند. البته اسبهایی وجود دارند که هرگز اهلی نشدهاند؛ برای نمونه اسب شوالسکی تنها زیرگونهای است که به راستی تاکنون وحشی باقی مانده است. در فارسی به اسب ماده، «مادیان» و به اسب نر، «نریان» میگویند. فرزند آنها کُرّه اسب خوانده میشود.