[اِ تِ] (ع مص) چراغ فاگرفتن. (زوزنی). چراغ فراگرفتن. چراغ واگرفتن. افروختن چراغ. چراغ افروختن. (منتهی الارب). چراغ روشن کردن. استسراج. گیراندن چراغ با چراغی دیگر. || روشنائی کردن. (زمخشری). || چراغ خواستن. (منتهی الارب). روشنی خواستن.

فرهنگ معین

استصباح

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) ۱- روشنایی کردن. ۲- چراغ افروختن. ۳- روشنی جستن.

فرهنگ عمید

استصباح

(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] [estesbāh] روشن کردن چراغ.