[اِ تَ] (ص) ستبر. سطبر. (برهان). گنده. ضخیم. غلیظ. (سروری) (برهان). هنگفت. قماش غلیظ است که آنرا بکاف فارسی مضموم گنده گویند و استبرق و ستبرق معرّب آنست. (انجمن آرای ناصری) :
(اِ تَ) (ص.) نک ستبر.
(صفت) [قدیمی] [estabr] = ستبر: ♦ دو بازوش استبر و پشتش قوی / فروزان از او فرۀ خسروی (دقیقی: ۱۱۴).