[اِ] (ع مص) دررسیدن به. دررسیدن کسی را. لحق. لحاق. الحاق. لِقاء. وصول: و کوشش اهل علم در ادراک سه مراد ستوده است ساختن توشهء آخرت... (کلیله و دمنه) : والاّ نفاذ کار و ادراک مطلوب جز بعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواند بود. (کلیله و دمنه). تَحَتْرَشوا علیه و لم یدرکوه؛ او را دنبال کردند لکن به وی نرسیدند. || بالغ گردیدن غلام. بالغ شدن کودک. فارسیدن کودک. (زوزنی). || پختن و رسیده شدن میوه. || برسیدن وقت چیزی و منتهی شدن. || فنا پذیرفتن. || ادراک ببصر؛ دیدن. (زوزنی): لاتدرکه الابصار. (قرآن 6/103). || دریافت. و آن خاصهء حیوان باشد چون حرکت ارادی. اندریافت. دریافتن. (تاج المصادر بیهقی). دریافتن اشیاء غیرمحسوس. (غیاث اللغات). فهم. تعقل. فهمیدن. بررسیدن. درک کردن :
[اَ] (ع اِ) جِ دَرَک، بمعنی تک دوزخ و نهایت تک هر چیز.
( اِ) [ ع. ] (مص م.) دریافتن، فهمیدن.
(اسم مصدر) [عربی] [edrāk] ۱. درک کردن؛ دریافتن؛ پی بردن؛ فهمیدن. ۲. (اسم) قوۀ درک و فهم. ۳. [قدیمی] دستیابی به چیزی؛ رسیدن. ۴. [قدیمی] برداشت محصول.
درایت، درک، دریافت، شعور، فهم، فهمیدن، وقوف، هوش، هوشمندی
شناخت , ادراک , دريافت , قوه ادراک
ادراک یا دریافتن فرایند آگاهی یافتن از اطلاعات (دادههای) حسی و شناخت آنها. همچنین، ادراک، فرایندی است که هر کسی، با آن، پنداشتها و برداشتهایی را که از پیرامون خود دارد، دستهبندی و شناسایی میکند و بدین روش، به آنها، معنی میدهد؛ ولی، ادراک میتواند از رویدادهای دیدنی بسیار جدا و دور باشد. در بیشتر نمونهها، مردم از یک چیز، برداشتهای گوناگونی دارند. میتوان گفت که رفتار مردم، به روش ادراک، پنداشت یا برداشت آنها بستگی دارد.