[اِ] (ع مص) محکم کردن. استوار کردن. (تاج المصادر). استوار گردانیدن. (منتهی الارب) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقالهء عروضی). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. (کلیله و دمنه).در احکام قواعد عدل و تمهید بساط انصاف افزود. (ترجمهء تاریخ یمینی). تأثیرات و تأثرات ارضی و سماوی در تکمیل اسباب اِحکام آن دست در هم داده اند. (جهانگشای جوینی). || استواری. || بازداشتن از فساد و برگردانیدن. منع کردن. (منتهی الارب). واداشتن از کاری. (زوزنی). بازداشتن از کاری. (تاج المصادر). || کام ساختن برای لگام. (منتهی الارب). حکمه بر سر اسب زدن. (زوزنی).

[اَ] (ع اِ) جِ حُکم. فرمانهای شاهی. رأی ها. دستورها : و وی [ بوطاهر ] آنچه واجب است از احکام و ارکان بجای آورد. (تاریخ بیهقی). اقوال پسندیده مدروس گشته... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع. (کلیله و دمنه). در احکام مروت، غدر به چه تأویل جایز توان داشت. (کلیله و دمنه). || آراء. فتاوی قضائی و شرعی(1) : در کارها رجوع با وی کنند و قضا و احکام به وی است. (تاریخ بیهقی). یکی از ایشان قاضی که در امضای احکام شرع از طریق دیانت و قضیت امانت نگذرد. (کلیله و دمنه). از احکام شریعت و قضایای طریقت اعراض مینمایند. (ترجمهء تاریخ یمینی). || آداب. رسوم : از فرایض احکام جهانداری آن است که بتلافی خللها پیش از تمکن خصم... مبادرت نموده شود. (کلیله و دمنه). || علم احکام یا علم احکام نجوم. رجوع به احکام نجوم شود.

(ا َ ) [ ع. ] (اِ.)جِ حکم.۱ - رأی‌ها، دستور -‌ها. ۲- مجموعه دستورالعمل‌های شرعی. ۳- آداب، رسم‌ها. ۴- مجموعه قوانین و مقرراتی که به اراده محکوم علیه قابل تغییر است.

( اِ ) [ ع. ] ۱- (مص م.) محکم کردن، استوار کردن. ۲- (اِمص.) استواری.

(اسم) [عربی، جمعِ حُکم] [ahkām] ۱. آداب و رسوم. ۲. قوانین؛ مقررات: ♦ ای دل برو مقلد احکام شرع باش / کز یمن آن به عالَم تحقیق وارسی (ابن‌یمین: ۵۲۰). ۳. = حُکم ⟨ احکام نجوم: طریقه‌ای از غیب‌گویی یا پیش‌بینی حوادث از روی اوضاع کواکب که آن‌ها را در کارها و زندگانی مردم مؤثر می‌دانستند.

(اسم مصدر) [عربی] [ehkām] ۱. محکم کردن؛ استوار کردن. ۲. محکم بودن.

محکم کردن , ثابت کردن , پرچ کردن , قاطع ساختن , گروه , پرچ بودن (مثل سرميخ)