[اَ لَ] (ع ص، اِ) بعض لغت نامه نویسان فارسی این کلمه را معرب ابلک فارسی گفته اند لکن لغویون عرب اشاره ای بدان نکرده اند. دورنگ :
[اَ لَ] (اِخ) نام قلعهء سموأل بن عادیای یهودی و آنرا ابلق فرد نیز خوانند. و مشرف باشد بر تیما، میان حجاز و شام و آثار ابنیه ای از خشت خام بدان جا برجایست و از آنرو آن قلعه را ابلق خوانند که از دور بسیاهی و سپیدی زند.
(اَ لَ) [ ع. ] (ص.) ۱- دو رنگ. ۲- پیس، پیسه، سیاه و سفید. ۳- مجازاً روزگار، زمانه. ابلک هم گویند.
(صفت) [معرب، مٲخوذ از فارسی: آبله] ‹ابلک› [ablaq] ۱. ویژگی هرچیز دورنگ، بهویژه سیاه و سفید. ۲. (اسم) [قدیمی] پرهای سیاه و سفیدی که سپاهیان و رزمجویان به کلاه خود میزدند. ۳. (اسم) مطلق اسب. 〈 ابلق ایام: [قدیمی، مجاز] دنیا و روزگار و زمانه به اعتبار روز و شب؛ ابلق چرخ؛ ابلق فلک.
دورنگ، دومایه، سفیدوسیاه روزگار، زمانه
ابلق یا پیسه یا دورنگ ، به جانوری میگویند که دارای دو رنگ سیاه و سفید باشد. از جمله جانورانی که دارای افراد ابلق هستند، میتوان به گاو، اسب، گربه و انواع پرندگان اشاره کرد.