[اَ سَ] (ع اِمص) اندوه سخت. (غیاث). بسیاری حزن : فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً. (قرآن 18/6)؛ پس بسا باشد هلاک کننده باشی خود را بر اثر آنها اگر نگرویدند به این سخن از اندوه. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج3 ص397).

[اَ سَ] (ع مص) اندوهگین گردیدن بر. اندهگن شدن. (زوزنی). || دریغ خوردن. تأسف. بر گذشته حسرت آوردن. || خشم گرفتن. (زوزنی). خشم گرفتن بر.

[اَ سِ] (ع ص) خشمگن. خشمگین. غضبناک. || غمگین. ج، اَسفون. (مهذب الاسماء).

[اَ سَ] (اِ) نامی است که در مازندران به درخت لِور دهند. رجوع به لِور شود.

[اَ / ـَسْ] (پسوند) ـَسْف. مزید مؤخر بعض امکنه: کرسف. جوسف.

[اَ سَ] (اِخ) دهی در نهروان. (منتهی الارب). قریه ای از نواحی نهروان از اعمال بغداد قرب اسکاف. (معجم البلدان).

واژه های نزدیک