[اَ تَ] (مص) هستن. مصدر مفروض که زمان حال آن صرف شود اینچنین: استم، استی، است، استیم، استید، استند. و گاه بجای آنها: ام، ای، است، ایم، اید، اند بکار برند. و نیز مشتقات این مصدر در آخر صیغ از ماضی مطلق درآید: ستم.

[اُ تُ] (اِ) مخفف استون. ستون. (جهانگیری). رکن. (غیاث) (انجمن آرا). اسطوانه. ستون عمارت. (برهان) (مؤید الفضلاء). پالار. (برهان). عماد :

[اَ تَ] (ع اِ) بیخ درخت پوسیده. استان. یا درختی که در بیخ آن تفرق و پراکندگی باشد و از دور بر شکل کالبد مردم نماید. استنه، یکی استن. (از منتهی الارب).

[اِ تِ] (اِ) (اصطلاح فیزیک) واحد قوه ایست در سلسلهء ام. ت. اِس. و آن قوه ایست که چون بر جرم یک تن وارد آید آنرا دارای واحد شتاب این سلسله کند.

[اُ تُ] (اِخ) بقولی نام یکی از حکام قدیم طبرستان و برخی استندار و استنداریه را از آن مشتق دانند. رجوع به استندار و سفرنامهء مازندران و استراباد رابینو ص 26 بخش انگلیسی شود.

[اِ تِ] (اِخ)(1) ژان. نقاش هلندی، مولد لیدن (1626 - 1679 م.). او در نقاشی های خود مستان و عربده جویان و صحنه های هزل آمیز را تجسم داده است.

[اِ تَ] (اِخ)(1) هانری کنت د... امیرالبحر فرانسوی، مولد 1729 م. در کاخ راول (اُوِرنی). وی در هندوستان و آمریکا برخلاف انگلستان قیام کرد و در 1794 او را سر بریدند.

[اِ تَ] (اِخ)(1) کرسی از ناحیهء رُدِز در کنار لو، دارای 1036 تن سکنه.

واژه های نزدیک