[اِ تِ] (ع مص) استعمار کسی در مکان؛ باشندهء آن جای کردن او را: استعمره المکان؛ باشندهء آن جای گردانید او را. (منتهی الارب). || آبادان کردن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). آبادانی کردن خواستن. معمور کردن. تعمیر.

واژه های نزدیک