[اِ تِ رَ] (ع مص) استعارت. بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب). عاریت خواستن. (تاج المصادر بیهقی). || تنها شدن. انفراد. یقال: استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب). || استعاره(1) ادعاء معنی الحقیقه فی الشی ء للمبالغه فی التشبیه مع طرح ذکر المشبه من البین، کقولک: لقیت اسداً و انت تعنی به الرجل الشجاع. ثم اذا ذکر المشبه به مع ذکر القرینه یسمّی استعاره تصریحیه و تحقیقیه نحو: لقیت اسداً فی الحمام. و اذا قلنا المنیه ای الموت انشبت ای علقت اظفارها بفلان، فقد شبهنا المنیه بالسبع فی اغتیال النفوس ای اهلاکها من غیر تفرقه بین نفاع و ضرار فاثبتنا لها الاظفار التی لایکمل ذلک الاغتیال فیه بدونها تحقیقاً للمبالغه فی التشبیه فتشبیه المنیه بالسبع استعاره بالکنایه و اثبات الاظفار لها استعاره تخییلیه و الاستعاره فی الفعل لاتکون الا تبعیه کنطقت الحال. (تعریفات جرجانی).