[اَ تَ] (اِ)(1) در سانسکریت اسوتره(2) که جزء اول آن اسو بمعنی اسپ است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 226 - 27). چارپائی بارکش و سواری که پدر او خر و مادرش اسب است. حیوانی که از خر نر و مادیان زاید. از دواب مشهور است، گویند این تصرف را فرعون کرده است. (برهان). چارپائی است معروف میان خر و اسب. (انجمن آرای ناصری). حیوانی که از جفتی خر نر و اسب ماده پیدا میشود و بهندی خچر گویند. (غیاث). سَتر (مخفف آن). بغل. بَغله. قاطر. عدس. ابن ناهق. (المرصع). ابوالاخطل. ابوالاشحج. ابوالحرون. ابوالصقر. ابوفمرس. ابوقضاعه. ابوکعب. ابوالمختار. ابوملعون. (المرصع): اَسْفی؛ استر شتاب تیزرو. بَغْل؛ استر نر. بَغْله؛ استر ماده. سَفْواء؛ استر تیزرو. (منتهی الارب). و از او [ از شهر کش ] استران نیک خیزد. (حدود العالم) :

[اَ تَ] (اِ) آن جامه که زیر ابرهء قبا و امثال آن بدوزند و بمد همزه برای ضرورت نظم خوانده اند. (مؤید الفضلاء). و این گفته بر اساسی نیست، چه اصل آستر است با الف ممدوده نه همزهء مفتوحه. آستر و بطانهء جامه. (برهان).

[اَ تَ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از ساتر. پوشنده تر: و اولی ان یغسله [یغسل المیت]فی قمیص لانه اَستر. (معالم القربه).

[] (اِخ) از توابع بلوچستان و آن دارای معدن آهن است.

[اِ تِ] (اِخ)(1) استیر. مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: استر یا هدّسه لفظ اوّل فارسی و بمعنی ستاره میباشد و لفظ دوم عبرانی و بمعنی درخت است و هر دو اسم دختر ابی جایل بود که در مملکت فارس تخمیناً 500 سال قبل از مسیح تولد یافت، و چون پدرش جهان را بدرود گفت، عموزاده اش مردخای وی را بفرزندی پذیرفت و تربیت کرد، و چون اردشیر، وشتی ملکه را طلاق داد استر را برگزید و او بجای وشتی ملکه شد و مورد عواطف شاهانه گردید و بدان واسطه مالیات قوم یهود که در آن وقت در ایران بسیار بود تخفیف یافت. استر بمرتبهء اعلی ترقی کرده بحدی اقتدار یافت که قوم خود را از بلای قتل عام برهانید و یهود روز فوریم را بیادگاری آن خلاصی تا امروز در کمال دقت نگاه میدارند و بگمان برخی شوهر استر همان «زرکسیز» یونانیان است. رجوع به صحیفهء استر شود - انتهی.

[اِ تِ] (اِخ) (کتاب یا صحیفهء ...) مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: صحیفهء استر همواره در میان یهود و مسیحیان در جزء کتب قانونی محسوب بوده و هست. نگارندهء این کتاب بیقین قطعی معلوم نیست زیرا که بعضی به عزرا و برخی به کاهنی یهویاقیم نام و جمعی به مردخای نسبت میدهند. و آنچه از خود صحیفهء استر استنباط میشود آنست که نگارنده اش مردخای بوده و نگارنده آنرا در ایران تصنیف کرده مطالبی را که خود معاینه دیده می نگارد و نقشه و نمونهء واضح و مبیّنی از وضع سلطنت و رسوم و عادات ایران تشکیل میدهد، و هم معلوم است که نگارنده عبری متعصب و غیوری بوده. فائدهء مخصوص این کتاب آنست که محافظت عجیب و تسلط خدای تعالی را بر اغراض و هواهای نفسانی بنی نوع بشر و اجرای حکم عدل او را بر گناهکاران معلوم کند و هم اینکه ایشان را متنبه سازد که حضرتش قوم عهد خود را در نظر داشته در حالت اسیری هم اوست که آنان را بر دشمنان مظفر و منصور میگرداند. ولی با وجود مطالب مذکور اسم خداوند بهیچوجه در آن مذکور نیست و باید دانست در ترجمهء سبعینیه(1) بعضی ملحقات بر صحیفهء استر از قبیل دعای مردخای و غیره که از گفته های مورخین و در ضمن کتب جعلیه است یافت می شود - انتهی. در فهرست ابن الندیم (ص 34) در ضمن کتب توراه آمده: کتاب حشوارش و یسمی المجله(2)و ظاهراً مراد همین کتاب استر است.