[اِ] (ع مص) نیست کردن. (تاج المصادر بیهقی ). هلاک کردن. نیست و ناپیدا گردانیدن: ازهق الله الباطلَ. || پر کردن خنور را. (منتهی الارب). پر کردن اناء. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). || درگذرانیدن تیر از نشانه. (منتهی الارب). تیر از نشانه ببردن. (تاج المصادر بیهقی). || بر گردن آوردن ستور زین و رحل را. (منتهی الارب). || شتافتن در رفتار: ازهق فی سیره. || مغزآکنده شدن استخوان: ازهق العظم. (منتهی الارب).