[اَ] (ع مص) بازداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن کسی را. (منتهی الارب). حبس. || کوتاه کردن رسن اسب و گذاشتن آنرا: ازل الفرس. (از منتهی الارب). || بازداشتن چهارپای از چراگاه از بیم. (زوزنی). نگذاشتن شتران خود را بچراگاه از ترس یا از قحط: ازلوا اموالهم. (از منتهی الارب). || در چاه بماندن. (زوزنی). || در تنگ سال درآمدن. (منتهی الارب). در تنگی و سختی افتادن. در تنگی و خشکی سال شدن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِ) تنگی و سختی سال. (منتهی الارب). قحط سالی. شدت. (مهذب الاسماء).
[اَ زَ] (ع اِ)(1) همیشگی. (منتهی الارب) (غیاث) (السامی فی الاسامی) (دستوراللغه) (مهذب الاسماء). || زمانی که آنرا ابتدا نباشد. (منتهی الارب) (غیاث اللغات از کنز). اوّل اوّلها. مقابلِ ابد. عبارتست از استمرار و امتداد وجود در ازمنهء مقدر غیرمتناهی در جانب گذشته، چنانکه ابد عبارت از استمرار وجود است در ازمنهء مقدر غیرمتناهی در جانب آینده. (تعریفات جرجانی). ازل، بفتح الف و زای معجمه، دوام وجود در زمان گذشته باشد، چنانچه ابد دوام وجود در زمان آینده است، همچنان که سابقاً در معنی کلمهء اَبَد ذکر گردید و در شرح طوالع در بیان حدوث اجسام گفته است که اَزَل ماهیتی است که اقتضاء عدم مسبوقیت بغیر کند و همین معنی منظور است از آنچه گفته اند که: اَزَل نفی اولیت باشد و پاره ای دیگر گفته اند که: اَزَل استمرار وجود در زمانهای مقدرهء غیرمتناهیه باشد در طرف زمان گذشته - انتهی. در صورتی که معنی آخرین عین معنی اولین است. متصوفه گفته اند: اعیان ثابته و بعض از ارواح مجرده ازلیه میباشند و فرق بین ازلیت آن اعیان و ارواح با ازلیت مُبدع حقیقی آن است که ازلیت مُبدعِ جل شأنه صفتی است سلبی بنفی اوّلیت به معنی افتتاح وجود از عدم زیرا او عزّاسمه عین وجود باشد. و ازلیت اعیان و ارواح دوام وجود آنهاست با دوام ابداع کنندهء آنها و درعین حال با افتتاح وجود از عدم، برای آنکه وجود غیر از اعیان و ارواح باشد. کذا فی شرح الفصوص للمولوی الجامی فی الفصّ الاول. (کشاف اصطلاحات الفنون). ج، آزال :هرچند در ازل رفته بود که وی [ موسی ]پیغمبری خواهد بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 201).
[اَ زَل ل] (ع ص) مرد شتاب. || آنکه بر پیشانی اثر شکستگی یا زائد از شجّه دارد. (منتهی الارب). || آنکه ران و سرونش لاغر باشد. لاغرسرین. (مهذب الاسماء). مرد سبک سرین. مؤنث: زَلاّء. (منتهی الارب). || گرگ لاغرسرون. گرگ لاغر و سبک سرین و او از کفتار و گرگ زاید. (منتهی الارب). و آنرا ارسح نیز گویند: الازلّ ارسح یتولّد بین الذئب و الضبع.
[اَ زِ] (ع ص) سخت.
[اُ] (ع ص، اِ) جِ اَزول.
[اِ] (ع اِ) کذب. دروغ. (مهذب الاسماء): ما فی حبی ازلٌ؛ ای کذب. (منتهی الارب). || بلا. (منتهی الارب).