[اِزْ] (ع مص) بکراهت بر کاری داشتن. بناخوش بر کاری داشتن کسی را: اَزْأَمَهُ علی الامر. (منتهی الارب). || فشردن آنچه در جراحت بود تا آنکه بچسبد پوست آن و خشک گردد خون بر آن. || دارو کردن تا به شود. (منتهی الارب).