[اَ وَ] (ص) در اوستا ائورونت(1)بمعنی تند و تیز و چالاک و توانا و دلیر و پهلوان است و در آبان یشت بند 131 و غیره آمده و در تفسیر پهلوی این کلمه را «اروند» ترجمه کرده اند. (یشت ها تألیف پورداود ج 1 ص 224 و ج 2 ص 327). نیرومند. (فرهنگ اسدی نخجوانی). || (اِ) تجربه. (جهانگیری) (برهان) (اوبهی) (فرهنگ اسدی مدرسهء سپهسالار) (سروری) (رشیدی). آزمایش. (صحاح الفرس) (سروری) (برهان). اروند و ارمان بهم گویند، ارمان رنج باشد و اروند تجربه. (فرهنگ اسدی). در لغت نامه ها بتقلید اسدی این بیت را برای این معنی شاهد آورده اند :
[اَ وَ] (اِخ) (رود...) دجله. (فرهنگ اسدی) (سروری) (اوبهی). دَگله. دجلهء بغداد. (برهان) (جهانگیری). اراوند. (تحفه السعاده) (برهان جامع) :
[اَ وَ] (اِخ) کوهی است. (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان. (فرهنگ اسدی). کوه الوند(1). (سروری) (غیاث اللغات). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر همدان در پایهء آن کوهست و مردم همدان در احادیث و نظم و نثر خود از آن بسیار یاد کنند و وی را از بزرگترین مفاخر شهر خود شمارند و در غربت بدان اظهار شوق کنند و اروند را بر دیگر بلاد تفضیل دهند. عین القضاه عبدالله بن محمد المیانجی در مکتوبی که باهل همدان نوشت، آنگاه که محبوس بود، از آن چنین یاد کند:
[اَ وَ] (اِخ) دریای محیط. (برهان). || (اِ) اقیانوس. || کرهء آب. (برهان).
[اَ وَ] (اِخ) (چشمهء...) چشمهء اروند بسیستان، نی بسیار درو میروید چندانکه در آبست بسنگ شده و آنچه در بیرون آبست نی مانده بود. (نزهه القلوب حمدالله مستوفی مقالهء سوم چ لیدن ص 279) (برهان). || چشمه ای در کوه اروند (الوند). رجوع به اروند (کوه) شود.
[اَ وَ] (اِخ) نام پدر لهراسب شاه که نسب وی بکیقباد میرسد. (سروری) (برهان) :