[اِ] (ع مص) همیشه بودن. || اردام سحاب؛ ساکن و برجای ماندن ابر. (منتهی الارب). || همیشه شدن. اردام حُمّی؛ بر جای و لازم ماندن تب. پیوسته شدن تب. (تاج المصادر بیهقی). || اردام شجر؛ سبز شدن و برگ برآوردن پس از آنکه خشک بود. برگ آوردن و سبز گردیدن درخت بعد خشکی. (منتهی الارب). || اردام بعیر؛ بپا زدن شتر را تا تیز رود.