[اَ] (ع اِ) جِ رِدف.
[اِ] (ع مص) از پی درآمدن. از پی فراشدن. (تاج المصادر بیهقی). پس روی کردن. در پی کسی رفتن. (منتهی الارب). پیروی کردن. از پی کسی رفتن. || ارداف نجوم؛ در پی یکدیگر برآمدن آنها. (منتهی الارب). از پس یکدیگر برآمدن ستارگان. || از پی درآوردن. || از پس کسی درنشستن. (تاج المصادر بیهقی). || سپس نشاندن. بتَرک نشاندن. بتَرک گرفتن. سوار ساختن کسی را با خود. (منتهی الارب): ارداف با خویش؛ او را با خود بر یک مرکب سوار کردن. || برنشاندن کسی را پس دیگری. || ارداف، و آن از جملهء کنایات است و کنایت آنست که چون متکلم خواهد که معنی از معانی بگوید معنی دیگر که از توابع و لوازم معنی اوّل باشد بیارد و ازین بدان معنی اشارت کند و این صنعت در جملهء لغات مستعمل است و بنزدیک خاص و عام متداول، چنانک عوام گویند: در سرای فلان، کسی بسته نبیند و دیگ او از آتشدان فرونمی آید؛ یعنی مردم بخدمت او بسیار میروند و مهمانی بسیار می کند، چه در سرای نابستن از لوازم کثرت تردّد و اختلاف مردم است و دیگ از بار فروناگرفتن از لوازم طعام بسیار است و چنانکه شاعر گفته است در حق طبیبی بیمارکش: