[اِ حَ] (ع مص) اِراحت. در باد درآمدن. || رسیدن، چنانکه خیری از کسی بدیگری. || رد کردن حق کسی را. حق بمستحق رسانیدن. حق کسی با وی دادن. (تاج المصادر بیهقی). || راحت رسانیدن. آسایش دادن. (غیاث اللغات). برآسایانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر). || آسودن. (غیاث اللغات). برآسودن. (تاج المصادر بیهقی). || بازگردانیدن شتران را به مُراح. شبانگاه آوردن ستور. چهارپای را شبانگاه به مأوی بردن. چهارپای با مأوی بردن شبانگاه. (تاج المصادر). || شب چرانیدن ستور. بشب چرانیدن. (غیاث). || مردن. (منتهی الارب). بمردن. (تاج المصادر بیهقی). || دم سرد زدن. (منتهی الارب). نفس کشیدن. || شادمان و صاحب راحت شدن. (منتهی الارب). || دریافتن بوی. بوی چیزی شنیدن.