[اِ] (ع مص) درنوردیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیچیدن. درهم پیچیدن.
[اَ] (ع اِ) جِ دُرج، بمعنی دوکدان و طبلهء زنان که پیرایه و جواهر در وی نهند. || جِ دَرج. راهها: رَجعَ فلان الی ادراجه او رجع ادراجه؛ ای الطریق الذی جاء منه. (منتهی الارب). || ذهب دَمه ادراج الریاح؛ یعنی خون او رایگان رفت. || و در مثال ذیل بمعنی طی و مطوی آمده است: ناگاه نظر او بر اسلحه و استعداد حرب می افتد که در ادراج بارها تعبیه بود. (جهانگشای جوینی). || و در عبارت زیرین خزائن ادراج، ظاهراً بمعنی دفاتر و امثال آن است: و در باب تخفیف رعایا، یرلیغ فرمود، چنانکه سواد آن در خزائن ادراج و اوراق مثبت خواهد گشت. (جهانگشای جوینی).