[اَ گَ] (اِ) آتش بود که چون آب زنی انگشت شود. (نسخه ای از اسدی). آتش پاره بود. (نسخه ای از اسدی). هیزم آتش گرفته بود و چون آب زنند زگال شود. (نسخه ای از اسدی) (صحاح الفرس). انگشت سوزان و افروخته. (مؤید الفضلاء). زغال افروخته. سکار. بجال. خرده آتش. جمر. جمره. شرار. شراره. آتشیزه. اثیر: خنبوص؛ اخگر که از قدّاحه و مروه برجهد. کیل؛ اخگر که از آتش زنه پراکنده شود. (منتهی الارب) :