[اِ] (ع مص) گزیدن. برگزیدن. (تاج المصادر) (زوزنی). استراء. گزین کردن. خَیره. (منتهی الارب). انتخاب : الحمدُ للّه الذی اختار محمداً صلی الله علیه و آله و سلم من خیر اُسرهِ. (تاریخ بیهقی). و در شغل عرض اختیار سلطان بر تو افتاده است. (تاریخ بیهقی). به اختیار این دوست بونصر مشکان را جایگاه آن سر داشته است. (تاریخ بیهقی). اختیار بنده بر آن بود که بر درگاه عالی خدمتی میکند. (تاریخ بیهقی). روا نیست که پادشاه این خط اختیار کند. (تاریخ بیهقی). ایشان را می باید آزمود تا تنی چند از ایشان بخردتر اختیار کرده آید. (تاریخ بیهقی). امیر مثال داد تا جملهء مملکت را چهار مرد اختیار کند. (تاریخ بیهقی). ربّک یخلق ما یشاء و یختار. (تاریخ بیهقی). بندگان را اختیار نرسد فرمان خداوند را باشد. (تاریخ بیهقی).