[اَ مَ] (ع ن تف) احسن. بغایت ستوده. ستوده تر. حمیدتر. مستدعی بسیار حمد. اکسب للحمد: العود احمد : چون باریتعالی او را از اکرام نفوس در مناقب و مفاخر شناخت لاجرم از برای وی احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمهء تاریخ یمینی).

[اَ مَ] (اِخ) نامی از نامهای رسول صلوات اللهعلیه: مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد. (قرآن 61/6). قال (ص) : انا فی السماء اَحمَد و فی الارض محمد.

[اَ مَ] (اِخ) او را منظومه ای است در لغت شامل 650 بیت.

[اَ مَ] (اِخ) او راست: کتاب مساحه الاشکال البسیطه والکریه.

[اَ مَ] (اِخ) یکی از امراء متهور ایلدرم، سلطان عثمانی، در محاربهء با امیر تیمور گورکان. رجوع بحبط ج2 ص164 شود.

[اَ مَ] (اِخ) نام پسر مقتدی بالله بیست وهفتمین خلیفهء عباسی است. و او در حیات پدر درگذشت.

[اَ مَ] (اِخ) از اعیان ملازمان ملک ناصر، سلطان مصر که بهمراهی اتلمش و آقیه بسفارت نزد امیرتیمور گورکان رفت و تیمور او را به انعام خلعت و زر و کلاه و کمر اختصاص داد. رجوع بحبط ج2 ص166 و 167 شود.

[اَ مَ] (اِخ) از امراء مسلم ماوراءالنهر از جانب خطا:

[اَ مَ] (اِخ) رجوع به آق قویونلو شود.

[اَ مَ] (اِخ) یکی از ملوک آل عراق، پدر محمد بن عراق. او تقویم سنین و شهور اهل خوارزم را اصلاح کرد. رجوع به احمدبن محمد بن عراق شود.