[اَ] (ع مص) پیمان بستن.

[اَ حَ] (ع ص، اِ) یکی. یگانه. || یکم.

[اَ حَ] (ع ص) یگانه. فرد. یکی بخدائی. || (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. صفتی از صفات باری تعالی. نزد بعضی احد، مخصوص است بخدای تعالی و در صفات غیر او تعالی اطلاق نکنند. (منتهی الارب). جرجانی آرد: هو اسم الذات مع اعتبار تعدد الصفات و الاسماء و الغیب(؟) و التعینات الاحدیه اعتبارها من حیث هی هی بلا اسقاطها و لا اثباتها بحیث یندرج فیها السبب الخطره الواحده. (تعریفات).

[اَ حَ] (اِخ) محلی است در نجد. (مراصد).

[اَ حَدد] (ع ن تف) تندتر. تیزتر. اَذکر: خراسان که خلاصهء بیضهء دولت و نقاوهء مملکت است، بدو ارزانی داشت تا وقت نجوم محن و هجوم فتن یار احد و رکن اشد او باشد. (ترجمهء تاریخ یمینی).

[اُ حُ] (اِخ) کوهی است نزدیک مدینهء منوره، سرخ رنگ، و قله ندارد و بین آن و مدینهء منوره یک میل راه است در جهت شمالی و در آنجا وقعهء فظیعه اتفاق افتاد که حمزه عمّ نبی صلی الله علیه و آله و سلم و 70 تن از مسلمانان شهید شدند و دندان رباعی پیغمبر (ص) بشکست و صورت مبارکش بشکافت و لبش مجروح گردید و آن روز آزمایش بود. و این واقعه بروز شنبهء هفتم شوال در دو سال و نه ماه و هفت روز گذشته از هجرت پیامبر (ص) یعنی به سال سوم هجری روی داد و عبیداللهبن قیس الرقیات گفته است:

[اُ حُ] (اِخ) کوهی است نزدیک مدینهء منوره، سرخ رنگ، و قله ندارد و بین آن و مدینهء منوره یک میل راه است در جهت شمالی و در آنجا وقعهء فظیعه اتفاق افتاد که حمزه عمّ نبی صلی الله علیه و آله و سلم و 70 تن از مسلمانان شهید شدند و دندان رباعی پیغمبر (ص) بشکست و صورت مبارکش بشکافت و لبش مجروح گردید و آن روز آزمایش بود. و این واقعه بروز شنبهء هفتم شوال در دو سال و نه ماه و هفت روز گذشته از هجرت پیامبر (ص) یعنی به سال سوم هجری روی داد و عبیداللهبن قیس الرقیات گفته است:

واژه های نزدیک