[اِ تِ] (ع مص) درد شکم گرفتن از بند آمدن بول. شاشبند شدن. شاشبند. حبس البول. || احتباس مواد در تن. || بازداشتن. || نگاه داشتن. || احتقنت الروضه؛ اشرفت جوانبها علی سرارها. (منتهی الارب). || حقنه کردن. اماله کردن. تنقیه کردن. || خویشتن حقنه کردن. (زوزنی). || با داروی ریختنی با محقنه مداوا کردن. || احتقان دم؛(1) میل الدّم. غلبهء دموی (اصطلاح طب) . || احتقان دم کسی؛ بازداشتن از ریختن خون او : تا چون نائرهء غضب سلطان تسکین یافت بر آن مساکین رحمت کرد و به احتقان دماء ایشان اشارت فرمود. (جهانگشای جوینی). || احتقان رکودی (اصطلاح طب)(2).