[اَتْوْ] (ع مص) عطا کردن: اَتا الرجل؛ عطا کرد مرد. (منتهی الارب). || شتاب کردن شتر در سیر: اَتا البعیر. (منتهی الارب). || برگردانیدن شتر دست خود را در رفتار. || پاره دادن و باج دادن. (منتهی الارب). خراج دادن. (تاج المصادر بیهقی). || برآمدن بار نخل و درخت. || ظاهر شدن صلاح. || بسیار گردیدن باران. (منتهی الارب). || آمدن. (زوزنی) (منتهی الارب). || استقامت در سیر. || (اِ) یک گشاد تیر. || مرگ. || سختی. || شخص بزرگ. || عطیه. (تاج العروس). || مَسْکه. کره.

[اُ] (اِ) تَله. فِر(1). آلتی که بدان کیسی و چین و نورد جامه راست کنند و پیش از این بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جائی نصب کردندی و بزیر آتش افروختندی و جامه بر نیم خم کشیدندی و کلمهء روسی اَوتوک(2) از فارسی گرفته شده است. و آن با فعل کردن و زدن و کشیدن صرف شود و دردهای مفاصل موضع را با اُتو گرم کنند :

[اُ تُ] (فرانسوی، پیشوند)(1) در زبانهای اروپائی مزید مقدمی است بمعنی خود، بخودی خود. || (اِ) مخفف اتومبیل.