[اَ وَ] (اِخ) این نسبت بی قیدی دیگر در دو جا در کشف الظنون آمده است: یکبار در کلمهء ایساغوجی و حاشیهء شرح حسام الدین کاتی بر ایساغوجی ابهری بدو نسبت داده شده است و دیگر در مطالع الانوار ارموی حاشیه ای بر این کتاب بدو منسوب داشته است.

[اَ وَ] (اِخ) محمد بن احمد الابیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمد بن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویه الاصغربن محمد بن ابی العباس عثمان بن عنبسه(1) عتبه بن عثمان بن عتبه بن ابی سفیان صخربن جرب بن امیّه بن عبد شمس بن عبد مناف. و یاقوت گوید: این نسب از تاریخ منوچهربن اسفرسیان بن منوچهر نقل کردم و آن ذیلی است بر کتاب وزیر ابوشجاع و آنگاه که بذکر ابیوردی رسیده است گوید: وی از اهل ابیورد است و نسب مذکور برای او شناخته نشده است و او به بغداد خدمت مؤیدالملک بن نظام الملک میزیست و آنگاه که میان مؤیدالملک و عمیدالدوله بن جهیر معاداتی پیدا شد مؤیدالملک ابیوردی را الزام کرد که عمیدالدوله را هجا گوید و او ویرا هجا گفت و عمیدالدوله نزد خلیفه سعایت کرد گفت ابیوردی بمهاجات خلیفه پرداخته است مدح صاحب مصر (خلیفهء فاطمی) گفته است و خلیفه خون ابیوردی را مباح کرد و ابیوردی در این وقت بهمدان گریخت و این نسب را در آن وقت بخود بست تا تهمت مدح صاحب مصر از او برخاست و در نامه های خود خویش را «معاوی» میخواند او در علوم عربیه و ادبیه فاضل و نسابه ای بی نظیر بود خلقی متکبر و عظیم داشت و سنقر کفجک خبر او بشنید و خواست ویرا منصب طغرائی ملک احمد دهد و احمد در این وقت درگذشت و ابیوردی با تهی دستی و پریشانی به اصفهان بازگشت و سالها در آنجا بتعلیم اولاد زین الملک برسق گذرانید سپس سنقر کفجک مقام فضل و دانش وی بسلطان محمد بگفت و سلطان محمد اشراف مملکت بدو داد و فجأهً در روز 25 ربیع الاول سال 507 ه . ق. درگذشت و ابن منده همین گفته است و بازگفته اند که خطیر یکی از امرای سلطان محمد او را مسموم ساخت و بدروازهء دره (کذا) جسد وی بخاک سپردند و او مردی کبیرالنفس و عظیم الهمه بود و هیچوقت با احتیاج از هیچکس چیزی نخواست و در دعاء خویش بنماز میگفت: اللهم ملکنی مشارق الارض و مغاربها و او را در مرثیهء حسین بن علی علیهما السلام قصیده ای است و من آنرا بخط خود او دیدم در آن قصیده گوید: