[اَبْ با] (ع ص، اِ) سوزنگر. سوزن فروش. || کیک. || چاه کن. کن کن. مقنی. || اشیاف ابار؛ دوائی است درد چشم را. || رصاص اسود. سرب سوخته.

[اُ] (اِخ) نام جائی به یمن و گفته اند نام زمینی بدانسوی بلاد بنی سعد.

[اِ] (ع مص) گشن دادن خرمابن. گرد دادن نخل. || نیش زدن کژدم. || سوزن دادن سگ را. || غیبت کردن کسی را. || هلاک گردانیدن. || اصلاح کشت.

[اِ] (ع اِ) جِ اِبْره. سوزنها.