(صفت) ‹اژکهن، اژکهان، وژکهان، وژکهن، اژهان› [قدیمی] [ažkahān] کاهل؛ تنبل: ♦ اشو گفت آن‌که می‌بینی روانش / بُدی اندر جهان کار اژکهانش (زراتشت‌بهرام: لغت‌نامه: اژکهان).