[اِ تِ دَ] (ع مص) منقاد شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). زمام اختیار بدست کسی دادن. گردن نهادن: استقاد لی؛ زمام اختیار بدستم داد. (منتهی الارب) (تاج العروس). || قصاص بستدن. (زوزنی). قصاص خواستن. (تاج المصادر بیهقی). انتقام. کین کشی: استقدت الحاکم؛ کشنده را کشتن فرمودن خواستم از او. (منتهی الارب).