[اِ تِ] (ع مص) بلند گردیدن روز. (منتهی الارب). || بلند شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). بلندی. بزرگوار شدن. (غیاث). علو. (زوزنی). تعالی. ارتفاع: و علی للاستعلاء ابوعلی با گوشه ای نشست تا رایات ناصرالدین... رسید روی بخدمت نهاد و بمتابعت رایات او استعلا جست. (ترجمهء تاریخ یمینی). || برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب). بر زبر شدن. || بر بلندی بر کردن. (منتهی الارب). || بر کسی غالب شدن. چیره گشتن بر. غلبه. غلبه کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). تسلط : خردمندان در جال... توانائی و استعلا از جنگ عزلت گرفته اند. (کلیله و دمنه). چون کار او در استیلاء و استعلا بغایت رسید جملگی بلاد و دیار خراسانرا بتصرف گرفت. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 111). چون استاد ابوعلی بجرجان رسید و استیلای اوباش و استعلای اراذل دید... (ترجمهء تاریخ یمینی ص 105). || برتری جستن. برتری گرفتن.

فرهنگ معین

استعلاء

(اِ تِ) [ ع. ] ۱- (مص ل.) برتری جستن. ۲- بزرگوار شدن. ۳- (اِمص.) بلندی، رفعت.