[اِ] (ع مص) فراخ شدن زخم و پراکنده شدن خون آن. (منتهی الارب): ارشاش طعنه. || ارشاش سماء؛ خُرد باریدن. (تاج المصادر بیهقی). باران ریزه باریدن آسمان. (منتهی الارب). || ارشت الفصیل؛ دم خود را خاریده، دراز کرد شتربچه گردن را در هر دو ران مادر خود تا شیر خورد. (منتهی الارب). مؤلف تاج العروس آرد: و عن ابن عباد: ارش الفصیل ارشاشاً؛ حکّ ذنبه لیرتضع. || ارشاش فرس؛ عرق ناک گردانیدن اسب را بدوانیدن. || خون و اشک چکانیدن.