[اَ] (ع ص، اِ) جِ دَنی ء.

[اِ] (ع مص) نزدیک گردیدن. (منتهی الارب). استدناء. نزدیک شدن. || نزدیک گردانیدن کسی را. (منتهی الارب). نزدیک کردن. (تاج المصادر بیهقی). نزدیک آوردن. || ادناء ناقه؛ نزدیک شدن نتاج ناقه. (منتهی الارب). نزدیک آمدن زه اشتر. (تاج المصادر بیهقی). || بزیست تنگ زندگانی کردن. (منتهی الارب). در تنگدستی بودن. || مرتکب عیب و نقیصه گردیدن. (منتهی الارب).

[اِدْ دِ] (ع مص) دُنوّ. نزدیک آمدن. نزدیک گردیدن.