[اَ] (ع مص) اَدا. گذاردن دین و حق و پیام و رسالت و زکوه را. کارسازی کردن. رسانیدن وام و غیره. پرداختن (وام، امانت و جز آن را). پرداخت. ردّ. تأدیه. تسلیم. توختن. واپس دادن (فام را) : پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. (تاریخ بیهقی ص308). برسم بپروردگار خود در حالتی که وفا کرده باشم بعهد خود در بیعت و ادا کرده باشم امانت را بی شک و بی شکستن عهد. (تاریخ بیهقی ص317). بدین غرامت خطی بصدهزار دینار بازداد و بادای آن مال مشغول شد. (ترجمهء تاریخ یمینی ص360). || بجای آوردن. قضا. گذاردن. ایفاء. وفاء. تقضیه کردن: اداء نماز، اداء دین، اداء حق. پس از ادای فریضه...

[اِ] (ع اِ) سربند خیک.

( اَ) [ ع. ] (مص م.) به جا آوردن، انجام دادن.

اجرا , نمايش , ايفا , کاربرجسته , شاهکار