[اَ ژِ دَ / اَ دَ] (اِخ) ضحاک. (جهانگیری). ضحاک ماران. (برهان). ازدهاک. آژی دهاک. اَزی دهاک. ازدهاق (معرّب). طبری گوید: بیوراسب، و هو الازدهاق و العرب تسمیه الضحاک فتجعل الحرف الذی بین السین و الزای(1) فی الفارسیه ضاداً و الهاء حاءاً و القاف کافاً :

(اَ دَ) [ اوس. ] (اِمر.) ۱- اژدها. ۲- ضحاک.

ضَحّاک یا اژدهاک ، از پادشاهان افسانه‌ای ایران است. نام وی در اوستا به صورت اژی‌دَهاکَ آمده‌است و معنای آن، «مار اهریمنی» است. به‌گفته ثعالبی نیشابوری در تاریخ ثعالبی، نام ضحاک از واژهٔ اژدهاک که به معنای مار بزرگ است، گرفته شده‌است و یمنیان او را از خود می‌دانند و از وجود او به خود می‌بالند. در شاهنامه، پسر مرداس از تبار اعراب و فرمانروای دشت نیزه‌وران است. او پس از کشتن پدرش بر تخت می‌نشیند. در روایات ظهرالدین مرعشی آمده‌است چون ضحاک تازی جمشید را بکشت، آل جمشید از او نفرت پیدا کردند. ایرانیان که از ستم‌های جمشید ، به ستوه آمده‌ بودند، به سمت ضحاک، متمایل می‌شوند و او را به شاهی برمی‌گزینند. اهریمن که خود را در ظاهر آشپز برای فریب ضحاک، آراسته بود، برای قدردانی از او، بوسه بر شانه هایش می‌ زند و دو مار از جای بوسه‌ها بیرون می‌جهد. پس از این واقعه، اهریمن نسخه‌ای برای رهایی ضحاک از مارها برای او، تجویز می‌کند که باید هر روز مغز دو جوان را برای مارها، تهیه کند تا گزندی به او نرسد.

واژه های نزدیک